شعر غمگین تنهایی عاشق در شب
انقضای من
به انقضای درونم رسیدم
شهر ها در انتقاد من شدند
انفجارها از نام تنهای من شدند
ناب ترین جمله ی جهانم عشق نبود
حال پندار می داند که یک عمر دیوار خط کشیده تنهایی شدم
به اقتضای حال خرابم امشب را ز من بنامید
از تنهایی خسته ام
یک کوچه دگر مانده به قعر تنهایی شب ها برسم