مجنون یار

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

شعر خدا را غم کن‎

یکشنبه 25 فروردین 1398
  • نویسنده :
  • بازدید : 177 مشاهده
  • دسته بندی : شعر ,

خدا را غم کن‎

بهشت من خانه دلبر است
دلبر من ساز و کارش با غم است


ثمره یک عمر نگاهم ابر سیاه شده
چشم او باران نازی بر دلم نشانده


خرم آن زمان نقاش در شهر من است
چشم او برگه نقاش شهر غم من است


صورت دریایی تو را با غم چه کاری است
تا دلبرت منم که باشد در دلت او را غم است


شب را سخن مگو تا لبانت بوی عطر من است
با من بمان تا زمان آخر این عشق غم من است


دستانت را بگیر در آغوشت آن شب که نیستم
خدا را غم کن پرهای آغوشت را ناز کن من نیستم


آغوشت محرم شب مستم تا عشق من است
صحرا وهم تو باشم ستاره در غم من است

شعر تا هست باشم‎

شنبه 24 فروردین 1398
  • نویسنده :
  • بازدید : 105 مشاهده
  • دسته بندی : شعر ,

تا هست باشم‎

از تنهایی تو چه بگویم خود دل اسیرم
تا آسمان چه راهی است با قلب شکستم
لحظه آرام می گذرد پس از باران چشم هایت
چو رنگین کمان نقش چشمت ساز موهایت
بگذار به قعر سبز موهایت سفر کنیم
دامن آغوشت دست من ناز کنیم
چشم بگذار بر هم لحظه ای خود باشم
آغوش تو یک مرحم دارد تا هست باشم