خوب نخ من رل
خلق من است و خالق من همه شد
وهم همه عالم به سَرایم به سُرای همه شد
بسپارم همه غم حال را به صبا همه شد
نشین بر لب بام که همه به دوای تو شد
خال بگیرد و بنشیند نظاره کن چگونه شد
من همان سپید روی خلاف نگاره شد
نه آن زمانم به حالم خدا نشانه شد
رُه من شب است و بیدار نشد
لَه من شکست و پیکار نشد