مجنون یار

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی
  • نویسنده :
  • بازدید : 102 مشاهده
  • دسته بندی : شعر ,

شعر و متن کوتاه و عاشقانه در مورد جدایی از عشق

غمان فالم‎

نوشتم با یاد خدا آغاز کنم
معشوق دل را خدای زیبای کنم
آن دلی که تن به آرزوی من است
لیلای بی صاحب و مدیون غم است
آوازی که گویم بیتی هم آوای او
عشق که گویم همه در چشمان او
روز که بس لیلای در دیار بینم
یک لیلا به چشم دریا بینم
نوشتی چند با او هم آواز شدم
حتی منت او مجنون دریا شدم
کز او نوشتی یک راز بس است
یک چشم ناز بسیار غم است
حال عجب مجنون و لیلا دیدم
از مهر او پیدا و پنهان دیدم
یادا دیدار که جامی شب باشد
شب و باران به دل ها آوار باشد
از کوچه ی او بسیار مجنون شدم
او که ره شد بسیار دیدار شدم
چنین بود غم مجنون شهر
لیلا بود در سما و سپهر
خدای من کردم ز منت بی یار
لیلا دمی گفت که من هم بیمار
نگه پشت حزین شد مرا
لیلا به ره خسته دیدار مرا
آن شب به ره نگشت به دل
یاد نوشتی که دید به دل
تیمار به عشق اگر که باشد
آن نکته که یار نباشد باشد
دل ها به جدایی شکست و زخمی
مجنون به چشم لیلی تنها ز رحمی
خمری که امشب بنوشم ای یار
مستی که کنم به آغوش تو یار
زین بار همین غم نسیب عاشقان عالم
بیتی که غزل بگوید ترسیم غمان فالم

برچسب ها

مطالب مرتبط

تظرات ارسال شده

کد امنیتی رفرش