شعر درباره چشم یار
یار خرابم
مست و خراب تو شدم
یار مرا سوی شرابم می کشد
منت ابر دیده ام
دل مرا سوی خرابم می کشد
شب زده را عشق داده ام
چشم مرا ره به کجا می کشد
زمزمه کرد دل داده ام
فریاد ز غمش اغما می کشد
صد گل به زخمش داده ام
صد دل به خاکم می کشد
دفتر از عشق داده ام
خاطره را در آینه می کشد
شعر به چشمش داده ام
یار مرا سوی تمنا می کشد