یوسف زهرا
خمر ابرو من و دلبر قائم خواهد
مست زیبای مهدی صاحب خواهد
زلف یار پریشان مرا تو گیسوی دلناز بزند
مرو از روی سرم که جلوه ی تو ارباب دو عالم داند
تهم دلبر و من روزگار یارم داند
شمع جمعه ی من یوسف زهرا ماند
ترنم ز بهارم نکنی دنیا به خرامان جانت
به روسری حضرت زهرا قسم من عالم جانت
روزگاری که شهر حسینی به سرم پریشان دادم
کربلا را به خدا به صاحب ارباب دادم